دهانی جریده از فریاد
ژانویه 20, 2016
با دو تا هندوانه زیر بغل، با همین جان لاغر و زردم
فکر کردم که می شود جنگید، فکر کردم فقط خودم مَردم
مرد بیزار و خسته از بیداد،
خواستم مثل آسمان باشم، منجیِ شهر نیمه جان باشم
آشیانِ پرندگان باشم، با همین دست خالی و سردم
توی این شهر ناکجا آباد
از همه سمت نیزه می بارید، به خودم آمدم تنم خارید!
گفتم از شهر دست بردارید، شب شد و سینه را سپر کردم!
مثل یک کوه سخت از فولاد
نعره برداشتم که ماه آمد! مرد جنگاورِ سپاه آمد!
چگوارای بی کلاه آمد! (گرچه یک بی چراغ شبگردم)
(مثل یک برگ توی دستِ باد)
همچنان با زبان شعر و غزل، همچنان مثل گنده لات محل
همچنان هندوانه زیر بغل، شور این قصه را در آوردم!
با دهانی جریده از فریاد
ماندم و سمت شهر چرخیدم، هیچ کس جز خودم نمی دیدم
وسطِ راه تازه فهمیدم، باز هم… باز هم غلط کردم!
(حرف اهلِ محل به بادم داد)
یک طرف اجتماع ترسوها، یک طرف دوستان و چاقوها
رو به رویم سپاه پرروها، (باید از راه رفته برگردم!)
راستی هندوانه ها افتاد!
” مزدک نظافت “
آهنگساز و خواننده : شاهین نجفی
برچسبها:اهل محل, برگردم, بی چراغ, ترانه, ترسوها, چارپاره, چارپاره غزل, چگوارا, چهار پاره, دوست و چاقو, دوست و خنجر, شبگرد, شعر, شعر مزدک, شعر هندوانه, شعر هندوانه زیر بغل, شعرهای مزدک, شهر نیمه جان, عکس, عکس مزدک, عکس های مزدک نظافت, غزل, غزل نو, غلط کردم, فریاد, کلاه چگوارا, گالری عکس, گنده لات, ماه, مزدک, مزدک شعر, مزدک نظافت, منجی, ناکجا آباد, هندوانه زیر بغل
شما همچنین می توانید این مطالب را دوست داشته باشید
2 دیدگاه
درود بر شما این شعر
من عاشق این تکست هستم!!!