من را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید
اشعار, ترانه, گالری عکس

یه وقتایی میشه که بی بال و پر

به هر گوشه از آسمون سر کشید

با رسم زمونه موافق نبود

با بادِ مخالف میشه پر کشید!

مثِ بادبادک که پر میکشه

اگرچه اسیرِ طلسمِ گره ست

اگرچه شب و روزِ پروازشم

یه عمره توُ دستای یه  قرقره ست

آره! اما اینا همش بازیه!

که خوش باشه و با همین نرم شه

که دلخوش بشه به همین پر زدن

با پرواز مصنوعی سرگرم شه!

غرور و هیاهوی بادبادکا

می تونه توُ یک لحظه نابود بشه

نخی که کمک کرد بالا برن

یه روزی اونا رو پایین می کشه

به بال خودت تکیه کن تا جهان

به پرهای بازت حسادت کنه

بذار تا زمینم به کوچیک شدن

تو چشمای آبیت عادت کنه!

یادت باشه رو پات وایسی رفیق!

توُ راهت اگه خسته شی باختی!

به این آدمای عزیز دل نبند!

به هر چیزی وابسته شی باختی!

“مزدک نظافت”

۰

اشعار, ترانه, گالری عکس

سخته که هر شب دست خالی خونه برگردی
شرمِ نگات تویِ نگاهِ مادرت باشه
که بچه هات گشنه بخوابن تا صبِ فردا
که شونه هات دریای اشکِ همسرت باشه
با پنبه آروم سر ببُرّن توی آبادی
یه عمر پنبه توی گوشایِ کرت باشه
دست از سر پرواز بر می داری و میری
وقتی قفس اصلا” خودِ بال و پرت باشه
حالا که دوستا دشمنن فرقی نداره! نه!
که دشمنت یا دوستت همسنگرت باشه
قرصای تلخِ زردُ دیگه دور می ریزی
وقتی سیانور دارویِ خواب آورت باشه
مردم! واسه مردن طنابِ دار کافی نیست
باید که سقفی، چیزی هم بالا سرت باشه!

“مزدک نظافت”

۰

اشعار, ترانه, گالری عکس
شاعرک شعر عاشقانه بگو! بی خیالِ من و تو و سختی گور بابای شهر و آدم هاش، گور بابای فقر و بدبختی اخم هاتُ بذار واسه بعدا”، یه ترانه بگو دلم وا شه مرده شورِ تو و رسالت تو، یه چی بنویس مثل جوک باشه دِ چرا چرت و پرت می بافی؟ واقعا” که… چته؟! مگه مستی؟ این همه چیز خوب توُ دنیاست، چرا چشماتُ رو اونا بستی؟! … _ برو بابا دلت خوشه انگار، درد به زندگیم چسبیده گاوها توی شهرمون ریدن، کل این شهر بو پِهِن میده با چه رویی خوشی کنم وقتی، شهرمون تا گلو تویِ چرکه وقتی مثلِ یه توده یِ بدخیم، داره از بغض خونی می ترکه وقتی دنیای ما پر از درده، من چطور شعر عاشقانه بگم؟ وقتی مثلِ پرنده توُ قفسیم،از کدوم آسمون ترانه بگم؟ حال من از همیشه بدتره و… خون رویِ کاغذم چکیده عزیز! چیز خوبی برای گفتن نیست، جون دنیا به لب رسیده عزیز! “مزدک نظافت”
۰