من را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید
اشعار, چارپاره

چشم را وا کنی شکنجه شوی، هی به زور آب حوض را بخوری

مثل میمونِ در قفس باشی، با دو تا مشت موز را بخوری

نتوانی بایستی بر جات، نتوانی کمی بلند شوی

بازجو روز و شب بشاشد روت، خیس باشی و شاش بند شوی

توی دخمه بخوابی و هی جیغ روی لب های ساکتت باشد

روی گُه های خود برینی باز، تخت خوابت توالتت باشد

پدرت به پزشک قانونی اسم و رسمِ تو را نشان بدهد

روزها از تو بی خبر باشند، مادرت توی خانه جان بدهد

دور از رقص و خنده و آواز بروی پای دار و برگردی

رفقا جای خالی ات را… باز بروی پای دار و برگردی

تخمه را بشکنند دور همی، توی میدان درد یکه شوی

مرگ دنیا به تخمشان باشد، توی سلول تکه تکه شوی

روز و شب هی تمام دردت را توی بغض گلوت حل بکنی

که بچسبی به سینه یِ دیوار، که خودت را خودت بغل بکنی

ثانیه ثانیه شکنجه شوی، مرگ  در هر دقیقه ات باشد

روی یک صندلی بخشکی و اسلحه بر شقیقه ات باشد

تلفن زنگ میخورد یک روز… و هنوز اشک مادرت خونیست

یک صدای گرفته خواهد گفت: پسرت در پزشک قانونیست!

“مزدک نظافت”

۰

شنیدیم یاغی شدی بچه جون!

تو کارای ما سرکشی می کنی

تویِ کافه با دخترا می پری!

واسه شاعرا جاکشی می کنی!

 

میگن توی شعرای بی پردَتَم

نوشتی از این وضع عاصی شدی

تو شاشت هنوز کف نکرده پسر!

که رفتی واسه ما سیاسی شدی!

 

(- نه آقا بزارین…) صداتو ببُر

خفه خون بگیر و خبردار باش

حروم زاده! اون ور بمون، کرّه خر!

نگفتم مگه بیخ دیوار باش؟!

 

چشاتم که سرخه پدر سوخته!

خرابی و معلومه الکل زدی

نگفتم مگه بیخ دیوار باش؟!

ببند اون چشاتو، به چی زل زدی؟؟؟

 

جلو من نمی تونی واستی پسر!

به والله پاهاتو خم می کنم

حالا از بدِ ما قلم می زنی؟!

خودم دست و پاتو قلم می کنم

 

بگو از کیا خط گرفتی؟ سریع

بگو تا ندادم صلیبت کنن

بگو تا ندادم زنت رو بگان

لت و پاره هاشو نصیبت کنن

 

(- نه سرکار من…) گه نخور توله سگ!

نبینم بخوای باز حاشا کنی!

بجنب این ورق اعترافاتته

باید پای این برگه امضا کنی!

“مزدک نظافت”

۰