من را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید
اشعار, ترانه, گالری عکس
من یه عمره که پای اعدامم
رو تنم جای زخم دیروزه
دخترِ اصفهان منم که هنوز
صورتم از اسید می سوزه

توُ تنم حس خستگی دارم
دستاتو سفتِ سفت می‌گیرم
بغلم کن رفیق روز غمم
دارم از بغض و گریه می‌میرم

خسته‌ام مثل جمع کارگرا
توی این معدنای دلمرده
بس که آوار ریخته روی سرم
بس که شلاق رو تنم خورده

توی گوشام میخ کوبیدن
زیر پاهام فرشی از مینه
گاز اشک‌آوره تویِ چشمام
توی حلقم گلوله میشینه

عمریه تاب و ترس تو دِلَمه
ردّ داغیِ سیخ رو جونم
من یه تاریخ اشک و آه و غمم
من یه تاریخِ غرق توُ خونم

آتیشی که ترانه رو سوزوند
همه ی زندگیمو سوزونده
بعد اون دادگاه بی سر و ته
داغ ریحانه رو دلم مونده

من به سهراب و صانع و ستار
من به خونِ ندا بدهکارم
تا خفه‌خون گرفته این شهرو
دست از این ضجه برنمی‌دارم

از خود قم تا کوی دانشگاه
از همین رشت تا امیرآباد
مثل آتیش زیر خاکستر
گُر می گیرم دوباره با یه باد

مطمئن باش آخرش یک روز
سر این زخم کهنه وا میشه
بار اول که بازیِ خون بود!
دومین بار خون به پا میشه!

مزدک نظافت
Telegram.me/mazdaknezafat13
۰

چرا هی زیر گوشم زر زر می کنید که ساکت شوم و دم نزنم؟ چرا میخواهید همه مثل شما بزدل باشند؟! شما ناله های مادر ندا را شنیده اید؟ ضجه های مادر سهراب را چطور؟! مادر ستار؟! خانواده ی ترانه ؟! صانع ژاله؟! اصلاً اینها را می شناسید؟ نه! معلوم است که نه! چون شما صبح کله تان را فرو می کنید توی آخور، شب هم از آخور در می آورید و می روید توی طویله تا صبح روز بعد. چون شما فقط یک مشت گوسفند هستید که تن به حاکمیت گرگ ها داده اید! جالب اینجاست که همه تان هم می دانید که چه دارد بر سرتان می آید، اما باز از وحشت اینکه مبادا یک تار موی تان کم شود خفه خون گرفته اید! از زندگی فقط همین را فهمیده اید که باید جان خودتان را در ببرید! صادقانه سوال می پرسم صادقانه هم جوابم را بدهید؛ اگر برادر یا خواهرتان را به فجیع ترین شکل ممکن می کشتند باز هم همینطور سکوت می کردید؟ اگر جواب تان مثبت است باید در عقاید و افکار خود تجدید نظر کنید، اگر هم جواب تان منفی است پس اینقدر از من نخواهید که مثل شما گوسفند باشم و به این بخور و بخواب رضایت بدهم. شما را نمی دانم اما من گمانم بر این است که برادر و خواهرم را از دست داده ام و حال تنها همین ضجه های کر کننده است که خالی ام می کند و تا زنده ام ساکت نشستن را بر خود حرام می دانم. بیچاره اسم “انسان” که شما خران آن را به دوش می کشید! مزدک نظافت #مزدک_نظافت #خطاب_به_گوسفندها #گوسفند #ندا #ستار #سهراب #ترانه #صانع #آزادی #انسان #انسانیت
۱