من را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید

لالم، کَرَم، کورم، نمی دانم، نمی فهمم

مانند حیوانات ده بی درد سر هستم

دمخور شدم با گوسفندانِ دهِ بالا

کارم شده سگ دو زدن با اینکه خر هستم

مور و مگس یک عمر قوتِ غالبم بوده

از نسل گندِ قورباغه های مردابم

با گربه هایِ لات و لوتِ کوچه همدستم

اما شبیهِ موش در سوراخ می خوابم

هی مثل یک کفتار دورِ لاشه می چرخم

تا بر سرِ مردار با جنگل در آویزم

شب از وجودِ لاشه رویِ لاشه می خندم

از صبح تا شب مثل تمساح اشک می ریزم

فرقی ندارد آخرِ قصه چه خواهد شد

لب تر کنید از ابتدایِ قصه می میرم

له می کنم با دوستانم پونه ها را بعد

با مارهایِ آستینم جشن می گیرم

اطراف هر چیزی که می بایست می چرخم

مثلِ مگس هایِ کثیفِ دور شیرینی

یک گربه ام که خواب می بیند که افتاده

در کامیونِ حمل و نقلِ جوجه ماشینی!

دل نازکم اما به آسانی نمی رنجم

مثلِ تمامِ کرگدن ها پوستم سخت است

تویِ قفس بالا و پایین می پرم، شادم

مانند یک میمون که با یک موز خوشبخت است!

“مزدک نظافت”

۰

اشعار, ترانه, گالری عکس
شاعرک شعر عاشقانه بگو! بی خیالِ من و تو و سختی گور بابای شهر و آدم هاش، گور بابای فقر و بدبختی اخم هاتُ بذار واسه بعدا”، یه ترانه بگو دلم وا شه مرده شورِ تو و رسالت تو، یه چی بنویس مثل جوک باشه دِ چرا چرت و پرت می بافی؟ واقعا” که… چته؟! مگه مستی؟ این همه چیز خوب توُ دنیاست، چرا چشماتُ رو اونا بستی؟! … _ برو بابا دلت خوشه انگار، درد به زندگیم چسبیده گاوها توی شهرمون ریدن، کل این شهر بو پِهِن میده با چه رویی خوشی کنم وقتی، شهرمون تا گلو تویِ چرکه وقتی مثلِ یه توده یِ بدخیم، داره از بغض خونی می ترکه وقتی دنیای ما پر از درده، من چطور شعر عاشقانه بگم؟ وقتی مثلِ پرنده توُ قفسیم،از کدوم آسمون ترانه بگم؟ حال من از همیشه بدتره و… خون رویِ کاغذم چکیده عزیز! چیز خوبی برای گفتن نیست، جون دنیا به لب رسیده عزیز! “مزدک نظافت”
۰