من را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید
اشعار, غزل, گالری عکس
. #تیرباران
از پینه پر شد دست‌هایِ خالیِ بابا
در معدن از آوارِ بد اقبالیِ بابا
هر ماه را با پولِ چندرغاز سر کردیم
زنجیر شد پاهای ما که بی نفس بودیم
یک عمر با بالِ شکسته در قفس بودیم
اما به امّیدِ خوشِ پرواز سر کردیم
پرپر زدیم و پر به پر بر میله تا پر ریخت!

وقتی که آتش اختیاری شد هوا پس بود
تکلیفِ ما با دزد و جانی‌ها مشخص بود
ما نان درآوردیم اگرچه دستِ نا کس بود
آتش بیارِ معرکه شد شعرهایِ ما
آتش بیارِ معرکه بودن مگر جرم است؟!
وقتی زمستان را بدونِ گاز سر کردیم؟!
که آب و برق و گاز مجانی شده تازه!

کردند هر شب دشنه لایِ استخوان‌هامان
بارانِ خون بارید توی ناودان‌هامان
ما مانده‌ایم و سوزشِ زخمِ زبان‌هامان
ما مانده‌ایم و جانِ آرش در کمان‌هامان
یک روز در سوگ و غمِ آتشنشان‌هامان
یک روز هم با نوزده سرباز سرکردیم!
اصلا تمامِ زندگی‌مان مرگ اجباری‌ست!

با مشت کوبیدیم سدِ رو به رومان را
از دست دادیم آخرش از چشم سومان را
بردند در دنیایِ بی شرم آبرومان را
در گور خواباندیم مشتی آرزومان را
چاقو برید از لطفِ دستِ ما گلومان را
در خِس خسِ این حلق با آواز سر کردیم
حتا گلوله خورد بر حلقِ امیرآباد!

مادر که هجده سال دنبالِ سعیدش بود
از فرطِ گریه، اشک او میدانِ دیدش بود
یک شالِ مشکی بر سر و رویِ سفیدش بود
هی بغض در تحویلِ سال و سررسیدش بود
یک قابِ عکس از بچه اش تنها امیدش بود‌
یک عمر با این زخم هایِ باز سر کردیم!
هر تیر بارانِ نمک بارید رویِ ما!

مزدک نظافت
۰

با خیال تخت هی به چیست ها بخند

تا تو هستی و جهان به نیست ها بخند

رد شو از خطوط قرمزی که ساختند

بیخودی به (تابلوی ایست) ها بخند

خط بکش به روی نام های رج شده

بعد پیش چشم شان به لیست ها بخند

کرم خاکی اند و زیر آب می روند

به خیال خام این دو زیست ها بخند

هر چه خواستی بگو، غزل، سپید یا…

بعد از آن

           به ریشِ

                     فرمالیست ها بخند!

_ نه عزیز من جهان جهان خوک هاست

خنده هم که مختص دهان خوک هاست

هر کجا رویم رنگ آسمان یکی ست

توی شهر غم بهار با خزان یکی ست

گه به گور باختین و بارت یا سوسور

در جهان گنگ لال ها زبان یکی ست

گریه کن برای نحسیِ قبیله ات

گریه کن برای جسم پشت میله ات

گریه کن که بچه ها بزرگ تر شدند

توله گرگ های شهر گرگ تر شدند

گریه کن به حال زار گوسفندها

گریه کن برای شهر توی بندها

گریه کن که داستان کوه و کاه نیست

گریه کن که حال گله رو به راه نیست!

“مزدک نظافت”

۱