اشعار, غزل
سگ آندلُسی
شنبهی روزِ اولِ کاری، شنبههای بدونِ خوشحالی
شنبههای غرور له شده و شنبههای سیاهِ حمّالی
(ابر از رویِ ماه می گذرد! تیغ از توی چشمهای زنت!)
.
پرسه در میوههای پوسیده، توی بازارهای یکشنبه!
جانِ ارزانتر از دو کیلو موز! ربط زیبای گردن و پنبه!
(دو الاغ و کشیش بر پیانو، می روند از مقابلِ دهنت!)
.
فوتبالیترین دوشنبهی سال، شام و عادت به بوی ماهیِ تُن
جنگ و جنجالِ “دایی” و “عادل”، خواب رفتن کنارِ تلویزیون
(بعد، از دستهات مورچهها، حملهور می شوند سمت تنت)
.
خسته از هر سهشنبهی سگدو! خسته از کار و بار و لَهلَهها!
با زبانِ دراز وا رفتن، روی تختی کنار ابله ها
(سورئالیترین سگِ بونوئل، که فرو رفته پاش در لجنت!)
.
دور رفتن به سمتِ جایی پرت، حل شدن در چهارشنبهی دود
لِه شدن توی زیرسیگاری، وسطِ کافههای بغضآلود
(دستهای بُریده در تصویر! حسرتِ لحظه های پر زدنت!)
.
پنجشنبه، غروب، قبرستان، چند شاخه گلایلِ پرپر
گریه بر روی شانههای رفیق! گریه کردن سرِ مزارِ پدر!
(گیر کردی میانِ اسلحهها، پیچ خوردی به پیچشِ کفنت!)
.
جمعههای گرسنه در ساحل، خندهی شهر از شکمسیری!
انتظارِ ظهور یک موعود از خرافات مردمِ ک.ی.ر.ی!
(دو نفر تا گلو میانِ شن! جای صد زخم تیر در بدنت!)
.
مزدک نظافت
طراحی: مهسا گرگینپور
۰