من را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید

نمی تونم رو پام وایسم، مثِ مستی که چک خورده

مثِ یه بچه یِ تنبل، که از آقاش کتک خورده

تمومِ کودکی هاشُ، تحمل کرده با زخماش

جایِ چرخ و فلک بازی، فقط چوبِ فلک خورده

دلش میخواد سیراب شه، که به هر چیز تن میده

همش توُ حسرتِ آبه، کویری که ترک خورده

همیشه بازی رو باخته، سرِ زانوش می سوزه

به جای مرهم و دارو، روی زخمش نمک خورده

توُ این فصلای دلمرده، نمیشه انتظاری داشت

که سبز و روی پا باشه، درختی که شتک خورده!

“مزدک نظافت”

۰