من را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید

با خیال تخت هی به چیست ها بخند

تا تو هستی و جهان به نیست ها بخند

رد شو از خطوط قرمزی که ساختند

بیخودی به (تابلوی ایست) ها بخند

خط بکش به روی نام های رج شده

بعد پیش چشم شان به لیست ها بخند

کرم خاکی اند و زیر آب می روند

به خیال خام این دو زیست ها بخند

هر چه خواستی بگو، غزل، سپید یا…

بعد از آن

           به ریشِ

                     فرمالیست ها بخند!

_ نه عزیز من جهان جهان خوک هاست

خنده هم که مختص دهان خوک هاست

هر کجا رویم رنگ آسمان یکی ست

توی شهر غم بهار با خزان یکی ست

گه به گور باختین و بارت یا سوسور

در جهان گنگ لال ها زبان یکی ست

گریه کن برای نحسیِ قبیله ات

گریه کن برای جسم پشت میله ات

گریه کن که بچه ها بزرگ تر شدند

توله گرگ های شهر گرگ تر شدند

گریه کن به حال زار گوسفندها

گریه کن برای شهر توی بندها

گریه کن که داستان کوه و کاه نیست

گریه کن که حال گله رو به راه نیست!

“مزدک نظافت”

۱