اشعار, رباعی, گالری عکس
این هم برود… سوار بعدی بشوی
خیس از غم انتظار بعدی بشوی
پاهات بخشکد، چمدان روی زمین
هی منتظر قطار بعدی بشوی.
“مزدک نظافت”
۰
در عطر تنش بهار می آمیزد
هی روسری اش به باد می آویزد
با تق تق کفش های ناهنجارش
سرتاسر شهر را به هم می ریزد!
“مزدک نظافت”