من را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید
اشعار, قطعه

ما هم شبیه این همه بدبخت های شهر
تا سنگ بود غصه ی بالش نداشتیم
سر را جلوی هیچ خری خم نکرده ایم
هرگز زبان لابه و خواهش نداشتیم
هر دستمال و چفیه بلا استفاده ماند
ما هیچ وقت عقده ی مالش نداشتیم
از روی مهربانی و این ها نبود اگر
کاری به کار آدم جاکش نداشتیم
مانند آفتابی خوابیده پشت ابر
بودیم! اگر چه قدرت تابش نداشتیم
هی زور می زدیم که بوی جهان… نشد!
سیفون خراب بود و هواکش نداشتیم
ای گه به گور هرکه بیاید عزیز! ما
با هیچ سرخری سر سازش نداشتیم

“مزدک نظافت”

 
۰