من را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید
اشعار, ترانه, گالری عکس

سخته تنهایی بخوای سر بکنی
روزگارت گه در گه باشه
صبح تا شب هی سگ دو بزنی
باز هشتت گروِ نه باشه

از تموم آدما دل بکنی
باز توُ دنیات معلق باشن
جای خوبا و بدا عوض بشه
باطلا توُ جبهه یِ حق باشن

سخته که به خاطرِ بی پولی
همه شب مضحکه یِ عالم شی
واسه یِ یه لقمه نون جون بکنی
جلویِ هر کس و ناکس خم شی

روز و شب میون زنده ها باشی
به تموم زندگی پشت کنی
هر جا دیوار دیدی رو به خودت
دستاتو بی اختیار مشت کنی

سخته نونت بره رو سفره ی خان
تو ولی بهش یه دستم نزنی
توی ده برادراتو بکُشن
ولی تو ببینی و دم نزنی

از خودت از همه بیزار بشی
همه یِ رفاقتا رُ ول کنی
دلتو خوش بکنی به سایه ها
با خودت توُ آینه درد دل کنی

بشی اون درخت پیری که خودش
ساقه شو با یه تبر قط میکنه!
بشی مثلِ یه جسد توُ زنده ها
مث یه مرده که حرکت میکنه!
“مزدک نظافت”

۰

اشعار, ترانه
درخت شرارت

میگن شهر آروم و بی‌دغدغه‌ست
دیگه یک نفر «جون فدا»ی تو نیست
میگن که «حسن» سر به راه‌تر شده
کسی هم به فکرِ «ندا»ی تو نیست

همه توی «آغوش» هم می‌چِپن
خیابونا از رقص و شادی پُره
کسی مثل «شعبان» بیچاره هم
شبا توی ساحل عرق میخوره!

میگن که اوینم همش خالیه
کسی با غم و بغض همخوابه نیست
دیگه فکر و ذکر و غمِ قاضیا
فرو کردنِ شیشه «نوشابه» نیست
… …
«دارم چرت میگم» تو باور نکن
دارم «فحش» میدم به دنیای «بد»
به این «مستراح»ی که ساختن برات
به تابوت خاکیِ صدها جسد

توُ میدون دارن دار علم میکنن
هنوز زندوناشون شلوغه رفیق!
اینا گرگن و توبه شون مرگه، مرگ
ولش کن، «همه چی دروغه» رفیق!

«قسم» میخورم که هنوز و هنوز
شبایِ سیاهِ جنون یادمه
«ترانه» هنوزم به خوابم میاد
برادر! هنوز «سال خون» یادمه

میدونم هنوزم دلت خونیه
میدونم مثِ قبل حالت بده
قوی باش و زخمت رو «انکار» کن
به این «زندگیِ سگی» پا نده

که بازم بخون و بجنگ و بدر
که وحشی تر از یه «سگِ هار» باش
سرِ عهد با ما بمون «همقفس!»
تا «وقتی خدا خوابه» بیدار باش

بگو خونه‌مون مثل ویرونه‌هاست
بگو که کفِ کوچه‌ها خونیه
بخون شهرو از خلسه بیرون بیار
هنوز نصف این شهر «هذیون»یه

که ما ریشه‌مون توی خاکه رفیق!
درختِ شرارت هنوز روی پاست
ما سبزیم، حتا اگه خشک شیم
که «ایستاده مردن» هنوز رمز ماست!

مزدک نظافت

ترانه‌ی “درخت شرارت” را سال‌ها پیش برای برادر عزیزم “شاهین نجفی” نوشتم
۰