من را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید
اشعار, ترانه, گالری عکس

یه وقتایی میشه که بی بال و پر

به هر گوشه از آسمون سر کشید

با رسم زمونه موافق نبود

با بادِ مخالف میشه پر کشید!

مثِ بادبادک که پر میکشه

اگرچه اسیرِ طلسمِ گره ست

اگرچه شب و روزِ پروازشم

یه عمره توُ دستای یه  قرقره ست

آره! اما اینا همش بازیه!

که خوش باشه و با همین نرم شه

که دلخوش بشه به همین پر زدن

با پرواز مصنوعی سرگرم شه!

غرور و هیاهوی بادبادکا

می تونه توُ یک لحظه نابود بشه

نخی که کمک کرد بالا برن

یه روزی اونا رو پایین می کشه

به بال خودت تکیه کن تا جهان

به پرهای بازت حسادت کنه

بذار تا زمینم به کوچیک شدن

تو چشمای آبیت عادت کنه!

یادت باشه رو پات وایسی رفیق!

توُ راهت اگه خسته شی باختی!

به این آدمای عزیز دل نبند!

به هر چیزی وابسته شی باختی!

“مزدک نظافت”

۰

ابرِ چشایِ من، یکریز می باره
شب هام طولانی، روزام کوتاهه
بعد از تو تقویمم، کلا” دو تا فصله
بعد از زمستونام، پاییز توُ راهه

رفتی از این خونه، توُ یه شبِ نمدار
رفتی و رویاهام، مونده زیرِ آوار

هر روز از فکرت سردرد می گیرم
هر شب توُ کابوسم، صدبار می میرم

بعد از تو این خونه، مثل یه آواره
بی وقفه رو سقفش، هی برف می باره

دستام بی حس ان، از سردی ممتد
انگار تمومِ شهر با رفتنت یخ زد.

ابرِ چشایِ من، یکریز می باره
شب هام طولانی، روزام کوتاهه
رفتی و تقویمم، کلا” دو تا فصله
بعد از زمستونام، پاییز توُ راهه

“مزدک نظافت”

۰