من را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید
اشعار, چارپاره, غزل, گالری عکس
. می نویسم، اگرچه می دانی
می نشینی دوباره می خوانی
تویِ این روزهای طوفانی
زیرِ پا له شده‌ست و خواهد شد
تا همیشه حقوقِ انسانی
این حقوقِ بشر فقط کشک است!

ما که رفتیم و خسته برگشتیم
با دو تا پای بسته برگشتیم
خونی و سرشکسته برگشتیم
رو به رو از بسیج می خوردیم
پشت سر از چماق لبنانی!
حمله‌یِ گاز انبری کردند!

خواب برده‌ست کلِّ منطقه را
مردمانِ بدون دغدغه را
خفه کرده صدایِ جغجغه را
تیربارانِ اسلحه‌هایِ
لشکرِ قاسمِ سلیمانی
هی عروسک به خاک می افتد!

می زند بال و پر میانِ جنون
شده زیرِ غبار و خون مدفون
دست و پایِ سپاه فاطمیون
رفته در جنگ سوریه بر باد
سرِ دیوانه‌های ایرانی!
که بماند حجاب بر سر زن؟!

مردهایِ مبارزِ صحرا
سینه چاکانِ فاطمه زهرا
لشکرِ تا دهان مسلّح را
توی تاریخ ثبت باید کرد:
جنگجویانِ بندِ تنبانی!
قاتلان و مدافعانِ حرم!

ماندنِ شهر زیر آوار و
کردنِ خاورانِ بر دار و
نسل‌سوزیِ در میانمار و
حتم دارم که منشأش دین است
قتلِ مرد و زنِ لهستانی
مستقیم است ربطِ دین با خون!

تختِ خونینِ مرده‌شوری را
پدرِ کودکانِ سوری را
شورِ این قصه ی صبوری را
که در آورده است اگر باشد
این خدایِ بدِ مسلمانی!
البته من بعید می دانم!

مزدک نظافت
Telegram.me/mazdaknezafat13
۰

سال ها می شود که کور و کرم
سال ها می شود که در به درم
توُ سری می خورم ولی لالم
من حقوق نمانده ی بشرم

بوی سطل زباله ای گندم
تن به گاری کهنه می بندم
کودکِ کارم و نمی خندم
شب به شب تیر می کشد کمرم

من دلی غرق جنگ و آشوبم
مرده ام! نه! که ظاهراً خوبم
صحت و سُقم صبر ایوبم
مثل دندانِ بر سر جگرم

گاه درگیر سم و آفت هام
گاه درگیر این کثافت هام
یا که با موریانه می جنگم
یا که زخمیِ ضربه ی تبرم

چه زیاد است مرگ باور من
تیرهایی که رفته در پر من
سال ها می شود که بر سر من
می زنند و نمی زند به سرم

من همین شعرهای بیتابم
کاغذِ خطخطیِ اعصابم
در اتاقی مدرن می خوابم
گرچه از عصر مرده ی حجرم

آتش افتاده بر دل و جانم
بغضی از گردباد و طوفانم
گرگ و میشِ هوای آبانم
عقربی در حوالی قمرم

من عقیمم که مانده گردن من
لکه ی ننگ روی دامن من
هرچه ور می روند با تن من
باز بالا نمی زند حشرم

من نه چشمی به بارتان دارم
و نه کاری به کارتان دارم
یک سگم که به استخوان راضیست
گوسفندم که آمدم بچرم

مزدک نظافت
۰