من را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید
اشعار, ترانه, گالری عکس

یه وقتایی میشه که بی بال و پر

به هر گوشه از آسمون سر کشید

با رسم زمونه موافق نبود

با بادِ مخالف میشه پر کشید!

مثِ بادبادک که پر میکشه

اگرچه اسیرِ طلسمِ گره ست

اگرچه شب و روزِ پروازشم

یه عمره توُ دستای یه  قرقره ست

آره! اما اینا همش بازیه!

که خوش باشه و با همین نرم شه

که دلخوش بشه به همین پر زدن

با پرواز مصنوعی سرگرم شه!

غرور و هیاهوی بادبادکا

می تونه توُ یک لحظه نابود بشه

نخی که کمک کرد بالا برن

یه روزی اونا رو پایین می کشه

به بال خودت تکیه کن تا جهان

به پرهای بازت حسادت کنه

بذار تا زمینم به کوچیک شدن

تو چشمای آبیت عادت کنه!

یادت باشه رو پات وایسی رفیق!

توُ راهت اگه خسته شی باختی!

به این آدمای عزیز دل نبند!

به هر چیزی وابسته شی باختی!

“مزدک نظافت”

۰

نذا تنهاییمو باور بکنم
بغلم کن دنیام تازه بشه
بذا تا حلقه‌ی دستای منم
واسه آغوش تو اندازه بشه
آرزوم اینه کنارم باشی
حتی وقتی از خودت دلگیرم
من به چشمای تو وابسته شدم
تو نگاهم نکنی می‌میرم
چترو بنداز و بیا سمت خودم
داری توُ تنهایی پر پر میشی
بذا بارون بزنه رو موهات
زیر بارون دیدنی‌تر میشی
وقتی رو به روی من می شینی
رو به هر حادثه ای می خندم
خود به خود هر گره ای وا میشه
وقتی موهای تو رو می بندم
دوس دارم هوای شهر ابری بشه
وقتی توی خونه زندونی شدم
من از اون روز که توُ بارون دیدمت
عاشق روزای بارونی شدم
چترو بنداز و بیا سمت خودم
داری توُ تنهایی پر پر میشی
بذا بارون بزنه رو موهات
زیر بارون دیدنی‌تر میشی
“مزدک نظافت”
۰