من را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید
سال ها می شود که کور و کرم
سال ها می شود که در به درم
توُ سری می خورم ولی لالم
من حقوق نمانده ی بشرم

بوی سطل زباله ای گندم
تن به گاری کهنه می بندم
کودکِ کارم و نمی خندم
شب به شب تیر می کشد کمرم

من دلی غرق جنگ و آشوبم
مرده ام! نه! که ظاهراً خوبم
صحت و سُقم صبر ایوبم
مثل دندانِ بر سر جگرم

گاه درگیر سم و آفت هام
گاه درگیر این کثافت هام
یا که با موریانه می جنگم
یا که زخمیِ ضربه ی تبرم

چه زیاد است مرگ باور من
تیرهایی که رفته در پر من
سال ها می شود که بر سر من
می زنند و نمی زند به سرم

من همین شعرهای بیتابم
کاغذِ خطخطیِ اعصابم
در اتاقی مدرن می خوابم
گرچه از عصر مرده ی حجرم

آتش افتاده بر دل و جانم
بغضی از گردباد و طوفانم
گرگ و میشِ هوای آبانم
عقربی در حوالی قمرم

من عقیمم که مانده گردن من
لکه ی ننگ روی دامن من
هرچه ور می روند با تن من
باز بالا نمی زند حشرم

من نه چشمی به بارتان دارم
و نه کاری به کارتان دارم
یک سگم که به استخوان راضیست
گوسفندم که آمدم بچرم

مزدک نظافت
۰