چیزی که فاسد می شود به سرعت قابل بازگشت به حالت اول نیست. تنها می توان قسمت فاسد را جدا کرد تا فساد به قسمت سالم سرایت نکند. یادتان باشد قسمت فاسد را برای بازیافت نگه دارید.
برای انسان های ضعیف، آنان که نمی توانند بار خدایی را به دوش بکشند، تفکر به درون خویش، به چیزی جز خودفروپاشی ناخودآگاه و ترک و طرد دانش نمی انجامد. و این یعنی شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیتی بس بزرگ: خدا شدن، نه انسان ماندن.
جان ضعیف ایمان به خود را از دست داده است، ایمان به توانایی های خود. زیرا تمام توانایی ها و حتا لحظه ای تفکر در باب توانایی ها و ارزش ها از او سلب شده و حالا او به دنبال یک سازماندهنده و یک کل می گردد. چیزی که بتواند اندکی از خودِ از دست داده اش را درون آن بیابد. و اینگونه «خدایش» را خلق می کند.
ما هم شبیه این همه بدبخت های شهر تا سنگ بود غصه ی بالش نداشتیم سر را جلوی هیچ خری خم نکرده ایم هرگز زبان لابه و خواهش نداشتیم هر دستمال و چفیه بلا استفاده ماند ما هیچ وقت عقده ی مالش نداشتیم از روی مهربانی و این ها نبود اگر کاری به کار آدم جاکش نداشتیم مانند آفتابی خوابیده پشت ابر بودیم! اگر چه قدرت تابش نداشتیم هی زور می زدیم که بوی جهان… نشد! سیفون خراب بود و هواکش نداشتیم ای گه به گور هرکه بیاید عزیز! ما با هیچ سرخری سر سازش نداشتیم
شخصی را در نظر بگیرید که دست ندارد و با انگشت های پایش نقاشی می کشد. به قدری زیبا که شخصی دیگر با وجود دست هایش هم نمی تواند این کار را بکند. دلیل آن چیست؟ کمک، ترحم و دلسوزی تنبلی به بار می آورند. عدم وجود کمک از طرف دست ها باعث خودسازی و پیشرفت پاها شده است. پایی که نتواند جور نبود دست ها را بکشد مستحق بریده شدن است.
جدی باشید! خنده فقط در انتهای کار شیرین و پسندیده است، آنجا که راه حلی یافته اید. به دلقک ها که بخندید فکر می کنند کارشان درست است و بازی سطحی خویش را ادامه می دهند و وقت تان را تلف می کنند. حسادتی که در ناخودآگاه دلقک هاست موجب می شود که شما را به بازی مسخره ی خویش دعوت کنند. اکثر دوستان تان دلقک هستند و به چیزی جز امور مضحک فکر نمی کنند. عموما” عوام در حال تکرار اشتباه هستند. بیراهه ی عوام راه درست شماست.
از جنبه ی تن-کارشناختی انسان اساسا” ضعیف است. بیکار ننشینید، خود را قوی کنید.عدم قدرت شکاکیت نسبت به ارزش های از پیش تعیین شده و ساختگی از عواقب ایمان و اخلاق است. اخلاق تنها، پادزهر، التیام دهنده و توجیهی سطحی برای بیماری «ضعف» می باشد و به چیزی جز تنبلی بیمارگونه و بی حسی و قبول چیزی ساختگی مانند تقدیر دامن نخواهد زد.