من را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید
اشعار, چارپاره, گالری عکس
نه، من سیاسی نیستم آقا!
بد بودم و بدتر نخواهم شد
آبا و اجدادم خبر دارند
من گوسفندم، خر نخواهم شد!

من گوسفندم، می چرم در باغ
در پهنه هایِ سبز هر مرتع
چوپان خدایِ محض دنیام است
من گوسفندم! (بع ب بع بع بع)

من گوسفندِ قانعی هستم
این زندگیِ بی هدف کافیست
چیزی نمی خواهم از این دنیا
یک آخور و آب و علف کافیست

چوپان اگر بالا سرم باشد
هر روز پشم و شیر خواهم داد
کاری ندارم با غمِ گله
من تن به هر تقدیر خواهم داد

نه! من سیاسی نیستم آقا!
به زحمتش راضی نخواهم شد
من گوسفندِ قانعی هستم
من واردِ بازی نخواهم شد

هر شب به آخور باز خواهم گشت
با بره هایِ بی رگِ گله
چوپان خدایِ محض دنیام است
پیغمبرِ من هم سگِ گله!

مزدک نظافت
۰

خوردند لب را با همان لب های رنگی شان!
بر باد هی دادند زن را با زرنگی شان!
هی شیشه و آیینه ها را خرد می کردند
هر شب میانِ کوچه ها با قلب سنگی شان
با ماه خوابیدند و رو شد عشق شان وقتی
بیرون که زد از زیپ شلوارِ پلنگی شان!
غیر از دروغ و سفسطه بافی نبود انگار
هر داستان از خودکشی های نهنگی شان!
غارتگرِ دار و ندارِ خاک ایرانند
دیگر به ما ثابت شده تیمور لنگی شان
زالو صفت ها می خورند و شاد می رقصند
از خون سرخِ ماست این مست و ملنگی شان
شب بود و در تاریکی اش بر شهر شوریدند
از رود خونِ ما به لطفِ ما عبوریدند!
بعد از شکنجه، شهرمان به مرگ راضی شد
مُردیم و با سوراخ هامان عشقبازی شد!
یک مشت گاو و گوسفند از گله باقی ماند
کفتار بر مسند نشست و گرگ قاضی شد!
چیزی نماند از ما به غیر از استخوان هامان
آن هم غذایِ هر شبِ سگ های تازی شد!
دنیا به کامِ گوسفندان، گاوها، خرهاست
دنیای ما دنیای شادِ خاک بر سرهاست
دنیای تنگِ سرخوش از حال و هوایی که…!
دنیای لبهای گشاد از خنده هایی که…!
دنیای بی دستانِ سگ مستانِ پا در بند
دنیای گندِ گندِ گندِ گندتر از گند
گند است دنیا، ذره ای در آن نشاطی نیست
بی کورسویی، بر بساطی که بساطی نیست
ما توی تاریکی، درونِ غار می میریم
راهِ نجاتی نیست، نه! راهِ نجاتی نیست

مزدک نظافت
۰

اشعار, چارپاره

چشم را وا کنی شکنجه شوی، هی به زور آب حوض را بخوری

مثل میمونِ در قفس باشی، با دو تا مشت موز را بخوری

نتوانی بایستی بر جات، نتوانی کمی بلند شوی

بازجو روز و شب بشاشد روت، خیس باشی و شاش بند شوی

توی دخمه بخوابی و هی جیغ روی لب های ساکتت باشد

روی گُه های خود برینی باز، تخت خوابت توالتت باشد

پدرت به پزشک قانونی اسم و رسمِ تو را نشان بدهد

روزها از تو بی خبر باشند، مادرت توی خانه جان بدهد

دور از رقص و خنده و آواز بروی پای دار و برگردی

رفقا جای خالی ات را… باز بروی پای دار و برگردی

تخمه را بشکنند دور همی، توی میدان درد یکه شوی

مرگ دنیا به تخمشان باشد، توی سلول تکه تکه شوی

روز و شب هی تمام دردت را توی بغض گلوت حل بکنی

که بچسبی به سینه یِ دیوار، که خودت را خودت بغل بکنی

ثانیه ثانیه شکنجه شوی، مرگ  در هر دقیقه ات باشد

روی یک صندلی بخشکی و اسلحه بر شقیقه ات باشد

تلفن زنگ میخورد یک روز… و هنوز اشک مادرت خونیست

یک صدای گرفته خواهد گفت: پسرت در پزشک قانونیست!

“مزدک نظافت”

۰

و اینک معجزه برای آنان که باور دارند! دین دار نیستم کافر ولی چرا! لا أعبُدُ صنم لا أعبُدُ خدا باید فرار کرد از صبح تا شفق مِن شرّ ما خدا مِن شَرِّ ما خَلَق حالش خراب بود هر کس که آفرید اللّهَ مِن هوا انسانَ مِن عَلَق یا ایُها الخَران لا شئَ غیر تن لا شئَ غیر تو لا شئَ غیر من لا هو به جز تو و لا هو به جز خودم لا رَیبَ فیهِ کذب هر تکه از ورق! یا ایُّها الخران ایمان دروغ بود الله ، لا اله شیطان دروغ بود چه نهری از عسل چه میوه یا که شیر چه حوریان و چه غلمان دروغ بود سوگند به الف حتا به لام و میم ما خلقُکُم دروغ لُقمان دروغ بود! ای گربه های لال! ای قوم گاو و خر! سوراخ های کور! ای موش های کر! یا ایُّها الخران یا ایُّها الکران یا… ای… امان… امان قرآن …. … ! مزدک نظافت ترکیب الف لام با واژه های فارسی کاملا آگاهانه است.
۰