. ماییم! مردمانِ بگا رفته از کمر
افتاده مثل سرو به صد ضربه ی تبر
لم داده مثل مُرده تهِ گورِ زنده ها
پاشیده روی دفتر و چنگیده روی در
آورده در دمار از این روزگارِ ما
دیوار موش دار و درازیِ گوشِ کر
از غربتی به غربت دیگر مسافریم
مانند کوله پشتیِ یک عمر در سفر
تسبیح توی دست گرفتیم و می زنیم
هرچند، با کمال ارادت به فروهر
یک روز از عوامل جاسوس اجنبی
یک روز هم بسیجی و یک روز فتنه گر
با هم غریبهایم به هر در که می زنیم
ماییم! یک جماعت تنهای در به در
خانه به دوشهای فراریِ بی قرار
با ترس و لرز رد شده از سیمِ خاردار
جمعِ به تنگ آمده از نابرابری
ساطور خوردهایم به رسمِ برادری
سگمست های شرقیِ کابارههای غرب
مشغول پایکوبی با رقص بندری
جراحهای مغز، اساتید فنِ فقه
فیلسوفهای با تزِ شعبانِ جعفری
یک مشت بی هویت مجهول جان به لب
دلدادگانِ کورش با پرچمِ عرب
با ژست خوب و پیپ و کلاهِ فرانسوی
آخوندهای عاشقِ اقوام پهلوی
دلسوزهای تاج به دستِ بدونِ حس
جمعِ مدافعانِ حَرم در لُس آنجلس
آزادههای خارجه گردِ ولویِ مست
اسلامیان چادریِ آبجو به دست
زاییدهایم زیر تمامی دردها
درماندهایم مثل خری در نبردها
مردانِ تشنهایم به بویِ زنانِ شهر
زنهای بیشناخت به اندام مردها
رویِ سیاه و شالِ سفید و دو چشمِ سرخ
شب سبز و روز عاشقِ مایل به زردها
سینه زنِ ائمه و زنباز در کویت
میکسِ مدرنِ رپکن و مداح اهل بیت
قاضیِ چارپایهکشِ پای چوبِ دار
دیوانهیِ بسیجیِ آتش به اختیار
ماییم! مایِ دلزده از اعتمادها
در فصل سرد و یخزدهی انجمادها
مایِ به تنگ آمده از تنگیِ نفس
شکلِ مدرنتر شدهی کونگشادها
باری به هر جهت شده زیرِ فشارِ درد
برگی به هر جهت شده با حزب بادها
خنجر به قلب کوچک سهرابمان زدیم
خنجر نشسته بر دلمان از شغادها
زخم است جای جایِ تمامِ وجودمان
ترمیم می کنیم به زورِ پمادها!
مزدک نظافت