مثل یه عاشقم که چن ساله
دنبالِ رد پات می گرده
دست من نیس خودت که میدونی
عطر موهات عاشقم کرده
جای خالیت رو به روی منه
توی هر کافهای که می شینم
ته این قهوهها که رو میزن
چشمای قهوهایتو می بینم
این روزا عابرا شبیه تو ان
از سرم دست بر نمی دارن
نمیدونم چرا زنا همه شون
تازگی شال مشکی میذارن
این روزا حال بیخودی دارم
واقعا افتضاح و آشفتم
هر کیو هر کجا که میبینم
یاد روزای با تو میافتم
بی تو مثلِ یه آدم پیرم
که از این زندگیِ بد سیره
بی تو مثل جنازه میمونم
مثِ یه مُردهام که را میره!
“مزدک نظافت”
۰