نداشتیم
ژوئن 12, 2015
ما هم شبیه این همه بدبخت های شهر
تا سنگ بود غصه ی بالش نداشتیم
سر را جلوی هیچ خری خم نکرده ایم
هرگز زبان لابه و خواهش نداشتیم
هر دستمال و چفیه بلا استفاده ماند
ما هیچ وقت عقده ی مالش نداشتیم
از روی مهربانی و این ها نبود اگر
کاری به کار آدم جاکش نداشتیم
مانند آفتابی خوابیده پشت ابر
بودیم! اگر چه قدرت تابش نداشتیم
هی زور می زدیم که بوی جهان… نشد!
سیفون خراب بود و هواکش نداشتیم
ای گه به گور هرکه بیاید عزیز! ما
با هیچ سرخری سر سازش نداشتیم
“مزدک نظافت”
برچسبها:اشعار, اشعار مزدک, اشعار مزدک نظافت, ترانه اجتماعی, ترانه ها, ترانه های مزدک نظافت, ترانه ی امروز, چفیه, دستمال, روزنوشت, سازش, سیفون, شاعران معاصر, شعر نداشتیم, شعر نظافت, شعرهای مزدک, شعرهای مزدک نظافت, عکس مزدک, غزل های مزدک, غزل های مزدک نظافت, قطعه, قطعه های مزدک, مالش, نداشتیم, نوشته های مزدک, هواکش
شما همچنین می توانید این مطالب را دوست داشته باشید
یک دیدگاه