خسته ام
ژانویه 26, 2015
خسته ام، خسته، مثل «داش آکل»، که کسی دردشو نمی دونه
که همش مسته از غمِ مرجان، کنج دیوارهای میخونه
خسته ام مثل «قیصر» قصه، مثل وقتی که چشم اون تر شد
مثل وقتی شنید «فاطی» رو… مثل وقتی که بی برادر شد
فصل ما فصل سرب و باروته، فصل آوار کینه یِ شتری
رو «فرنگیس» اسید می پاشن، رفقایِ گهِ «رضا موتوری»
خنجر از قلب ما زده بیرون، هر کجا رو نگا کنی خونه
شهر ما شهر ناجوونمرداست، دوره یِ «دشنه» های ملعونه
خسته ام مثل کوی دانشگاه، وسطِ گازهای اشک آور
با یه شاخ شکسته از باتوم، تو نبرد «گوزن ها» با خر!
من یه کُردم که سال ها مُرده، انتقام آخرین پناه منه
حال من مثل حال «بهروزه»، فصل ما مثل «فصل کرگدنه»!
“مزدک نظافت”
برچسبها:اسید پاشی, اشعار مزدک نظافت, اشعر مزدک, بهروز وثوقی, ترانه, ترانه اجتماعی, ترانه های مزدک نظافت, ترانه های معاصر, ترانه ی خسته ام, خسته ام, خسته ام خسته مثل داش آکل, داش آکل, دشنه های ملعونه, رضا موتوری, رفقای گه رضا موتوری, شعر, شعر اجتماعی, شعر فصل کرگدن, شعر کوی دانشگاه, شعرهای مزدک, شعرهای مزدک نظافت, غزل, غزل معاصر, غزلسراهای معاصر, غم مرجان, فاطی, فرنگیس, فصل کرگدن, قیصر, کینه ی شتری, گازهای اشک آور, گوزن ها, مرجان, نظافت
شما همچنین می توانید این مطالب را دوست داشته باشید
یک دیدگاه