خانه تا قبرستان
ژانویه 2, 2016
درد دارد تمام عمرت را، توی یک جنگ بی هدف باشی
پشت تو دوست باشد و خنجر، با زنازاده ها طرف باشی
درد دارد که پشت پا بزنی، به جهانِ خودت، به باورهات
بروی زیر بار حرفِ زور، و بخواهند بی شرف باشی
زنت از زندگیش خسته شود، بی خداحافظی شبی بروی
مادرت را به گریه واداری، مثل فرزند ناخلف باشی
حلقه ات را کنار بگذاری، حلقه یِ دیگری درست کنی!
وسطِ حجم آب و صابون ها، همه یِ عمر توی کف باشی!
حالت از زندگی به هم بخورد، قدر یک قرن مثل یک مرده
خانه را تا حیاط قبرستان، پشت یک شهر توی صف باشی!
“مزدک نظافت”
برچسبها:آثار, آثار ادبی, آثار ادبیات, ادبیات ایران, ادبیات معاصر, اشعار مزدک, بی هدف, توی کف بودن, حرف زور, حلقه, خانه تا قبرستان, درد, دردنوشته های مزدک, دردهای مزدک, روز نوشت, روزنوشت, زندگی, شاعران ایران, شاعران معاصر, شاعران معاصر ایران, شعر, شعر خانه تا قبرستان, شعر معاصر, شعر نظافت, صف, غزل پیشرو, غزل مزدک نظافت, غزل معاصر, غزل نو, قبرستان, کف, مزدک, مزدک نظافت, مزدک نظافت شعر, نرده, نظافت شعر, هدف
یک دیدگاه