جنگ
آگوست 26, 2014
در بسته دوباره وا میشه
یه سری دس(ت) به میکروفن میشن
پیش چشمِ خبرنگارا باز
دو نفر واردِ سالن میشن
توُ لباسِ اتو کشیده و شیک
پشت یه میز گرد می شینن
یه طرف مهره های مشکی و…
یه طرف هم سفید می چینن
چشم توُ چشم هم گره زدن و
رو لباشون یه خنده یِ سرده
میکسی از بوی ادکلن هاشون
حجم این سالنُ قُرق کرده
آسمون توی صفحه یِ شطرنج
غرق باروت و دود و آتیشه
مهره ها بی هدف جلو میرن
جنگ بازیچه ها شرو(ع) میشه
پشت مرزی که نیست می جنگن
با تفنگا و بمب و خمپاره
ابرا آبستنِ فشنگ شدن
روی شهرا گلوله می باره
اون دو تا مست بازیِ جنگن
تلفاتِ نبردو نشمردن
صفحه به خاک و خون کشیده شده
دو طرف فکر لحظه یِ بُردن
جنگ بازیچه ها تموم میشه
اونا با خنده عکس می گیرن
یه جهان از جسد به جا مونده
اون دو تا دست میدن و میرن…
“مزدک نظافت”
برچسبها:باروت, ترانه, ترانه ضد جنگ, ترانه های مزدک, ترانه های مزدک نظافت, ترانه ی جنگ, جنگ, خاک و خون, شطرنج, شطرنج باز, شعر, شعر ضد جنگ, شعر مزدک, شعرهای مزدک, ضد جنگ, مزدک, مزدک نظافت
شما همچنین می توانید این مطالب را دوست داشته باشید
یک دیدگاه