اشعار, ترانه

تولد روی سنگ قبر

صدای زوزه پیچیده، توی گلدسته هایِ شهر
هنوز نیشِ مناره ها، فرو رفته به پایِ شهر

هوایِ گرگ و میش و سگ خزیده توی این خونه
فقط خوناب می باره رو سقفِ شهر ویرونه

نمیشه دید هیچ چیزُ، نه حتا واسه یک لحظه
نه اصلا بحث کوری نیست، که این تاریکیِ محضه

برای کشتنِ خورشید، همه با ماه! همدستن
از ابرا لاشه می باره، تمومِ کرکسا مستن

تو حلقِ آدما انگار، یه کوه از لخته ی خونه
به جز این جغد خواب آلود کسی آواز نمی خونه

تویِ گلدسته هایِ شهر، صدایِ زوزه پیچیده
نبردِ گرگ و گوسفنداست، همه جا بوی خون میده

دیگه مستیم از این بو، از این خونابِ تویِ باد
همه جادو شدیم انگار، مهم نیس، هرچه باداباد

ما هر شب قبل خوابیدن لبای مرگُ می بوسیم
ما نوزادای معلولیم که توُ قنداق می پوسیم

داره له میشه دنیامون، توُ گورستان تنگِ جبر
که اینجا زندگی یعنی: تولد روی سنگِ قبر

مزدک نظافت