اشعار, رباعی

تق تق کفش هایش

در عطر تنش بهار می آمیزد

هی روسری اش به باد می آویزد

با تق تق کفش های ناهنجارش

سرتاسر شهر را به هم می ریزد!

“مزدک نظافت”