بی عرضه های تاریخ
نوامبر 15, 2014
هی اشک تمسا(ح) ریختیم و نیشمون وا بود
یه عمر مثلِ گاو و خر خوردیم و حظ کردیم
سلّول هایِ خسته یِ خاکستری رو با
اسپرم هایِ عقده ایِ خود عوض کردیم!
مردِ نبردِ روز و شب زیرِ پتو بودیم
سوراخ هایِ سرخ زن روُ نیزه هامون بود
اندام ما یک مشت روده بود و یک آلت
مغزی اگه هم بود تویِ بیضه هامون بود!
بی غیرتایِ رونده و وامونده ما بودیم
بی غیرتایِ بی حواسِ توُ سری خورده
با/زنده هایِ چشم گردِ مردمک خونی
با روح هایِ رو سیاهِ واقعن مرده
هی آسمون و ریسمون می بافتن از هیچ
دستای پنهونی مردم شد خدایِ ما
مثلِ عروسک های گیجِ خیمه شب بازی
هر کس یه نخ پیچید دورِ دست و پایِ ما
با دست ما دنیای ما رو زیر و روُ کردن
با دست ما امّیدُ از دنیای ما بُردن
یه عمر مثلِ گوسفندا زندگی کردیم
گرگا دمار از روزگارِ ما درآوُردن!
خوردیم و خوابیدیم توُ سوراخ هر دیوار
ما موش هایِ کون گشادِ خواب آلودیم
باید سرِ دروازه هایِ شهر بنویسن:
بی عرضه هایِ بزدلِ تاریخ ما بودیم!
“مزدک نظافت”
برچسبها:اشعار مزدک نظافت, بزدل, بی عرضه ها, بی عرضه های تاریخ, بی غیرتا, ترانه سنگ قبر, ترانه های مزدک, ترانه های مزدک نظافت, شاعر, شعر, گوسفندا, مزدک نظافت, موش های کون گشاد
یک دیدگاه