تکراری
ژانویه 25, 2016
تا خودِ صبح گریه زیر پتو، گوش دادن به وز وزِ حشره
خسته از بمب ها و ترکیدن، خسته از این مواد منفجره!
پا شدن از میان بیداری، له شدن توی زیر سیگاری
بعد هر چای، بغض بلعیدن، غصه خوردن به جای نان و کره!
پلک را با دو دست خشکاندن، رادیو را زیادتر کردن
گوش دادن به نعره یِ یک گاو وسطِ ختم سوره یِ بقره!
موج بعدی رادیو: اخبار: (خبرِ خوردنِ جنین در چین)
(کاهشِ قتل توی ایران از یازده تا به یازده فقره!)
گم شدن در اتاق دو در دو، در سیاهیِ پنجره ماندن
دیدنِ جفتگیری سگ ها، فکر کردن به سکس یک نفره!
خسته از هر دقیقه یِ بودن، خسته از این دیار بی بُتّه
هی فرار از زمان و ساعت ها، هی فرار از زمین بی شجره!
باز هم مثل چند ساعت قبل، بالشِ خیس را بغل کردن
تا خودِ صبح گریه زیر پتو، گوش دادن به وز وزِ حشره!
“مزدک نظافت”
برچسبها:اخبار, اشعار, اشعار سیاه, اشعار مزدک, بغض, بیداری مزدک, ترانه, تکراری مزدک نظافت, چهارپاره, خوردن جنین, رادیو, زمان, زمین, زمین بی شجره, زیر پتو, سکس, سکس یک نفره, سوره ی بقره, شاعران امروز, شعر امروز, شعر بغض, شعر بیداری, شعر درد, شعر درد مزدک, شعر درد مزدک نظافت, شعر سیاه, شعر مزدک, شعر معاصر, غزل, غزل معاصر, فقره, گریه, مزدک, مزدک نظافت, وز وز حشره, یازده
شما همچنین می توانید این مطالب را دوست داشته باشید
یک دیدگاه