عادت
اکتبر 23, 2015
همیشه بودن به معنیِ نمردن نیست!
که می شود بود و به زوال عادت کرد!
که می شود وسطِ سنگ ها پرید و بعد
به زخم های عمیقِ دو بال عادت کرد!
میان گوش تمامِ قبیله پنبه گذاشت
به جیغ و همهمه و قیل و قال عادت کرد!
که می شود همه یِ شیرهای ده را کشت
به زوزه های کثیفِ شغال عادت کرد!
به صلح مسخره یِ تا همیشه خون آلود
به ظلم و جبهه و جنگ و جدال عادت کرد!
امید داشت به این بی بخارهای عزیز!
به شهر غمزده یِ خوش خیال عادت کرد!
که می شود وسطِ درد و بغض هم خندید
به لحظه یِ بد تحویل سال عادت کرد!
به این جماعت دلگیر کور دلخوش بود
به مرگ مردگیِ شهر لال عادت کرد!
“مزدک نظافت”
برچسبها:اشعار مزدک, اشعار مزدک نظافت, اشعار معاصر, بال, بال ها, بودن, بودن مزدک, تحویل سال, ترانه, ترانه های مزدک, جنگ, جنگ و صلح, خوش خیال, زخم بال, زخم بال عادت, زوال, سنگ, شاعران معاصر, شعر امروز, شعر بودن, شعر عادت, شعر عادت مزدک نظافت, شعر مزدک, شعر و غزل امروز, شعرهای مزدک نظافت, شغال, صلح, عادت, عادت به زخم, عکس, عکس مزدک, عکس مزدک نظافت, عکس های مزدک نظافت, غزل, غزل معاصر, قطعه های مزدک, قیل و قال, کورها, کوری, لال ها, مزدک, مزدک نظافت, وبلاگ مزدک, وبلاگ مزدک نظافت
شما همچنین می توانید این مطالب را دوست داشته باشید
یک دیدگاه