باغ وحش
اکتبر 26, 2015
لالم، کَرَم، کورم، نمی دانم، نمی فهمم
مانند حیوانات ده بی درد سر هستم
دمخور شدم با گوسفندانِ دهِ بالا
کارم شده سگ دو زدن با اینکه خر هستم
مور و مگس یک عمر قوتِ غالبم بوده
از نسل گندِ قورباغه های مردابم
با گربه هایِ لات و لوتِ کوچه همدستم
اما شبیهِ موش در سوراخ می خوابم
هی مثل یک کفتار دورِ لاشه می چرخم
تا بر سرِ مردار با جنگل در آویزم
شب از وجودِ لاشه رویِ لاشه می خندم
از صبح تا شب مثل تمساح اشک می ریزم
فرقی ندارد آخرِ قصه چه خواهد شد
لب تر کنید از ابتدایِ قصه می میرم
له می کنم با دوستانم پونه ها را بعد
با مارهایِ آستینم جشن می گیرم
اطراف هر چیزی که می بایست می چرخم
مثلِ مگس هایِ کثیفِ دور شیرینی
یک گربه ام که خواب می بیند که افتاده
در کامیونِ حمل و نقلِ جوجه ماشینی!
دل نازکم اما به آسانی نمی رنجم
مثلِ تمامِ کرگدن ها پوستم سخت است
تویِ قفس بالا و پایین می پرم، شادم
مانند یک میمون که با یک موز خوشبخت است!
“مزدک نظافت”
برچسبها:آثار مزدک نظافت, آخر قصه, اشعار مزدک نظافت, اشک تمساح, باغ وحش, بی درد سر, پونه, ترانه, ترانه های مزدک, تمساح, جنگل, حیوانات, خوشبخت, دیوار, زندگی گوسفندی, سخت پوست, سگ دو زدن, سوراخ, شعر, شعر سگ دو, غزل, قفس, قورباغه, کامیون حمل و نقل, کامیون حمل و نقل جوجه ماشینی, کر, کرگدن, کفتار, کور, گربه, گوسفند, گوسفندان, لاشه روی لاشه, لال, لب تر کردن, مار, مار و پونه, مارد ر آستین, مثنوی, مرداب, مردار, مزدک, مگس, مور, مور و مگس, موز, موش, موش ها, میمون, نمی دانم, نمی فهمم, وب سایت مزدک نظافت
یک دیدگاه