اشعار, ترانه, گالری عکس
زخم کهنه
من یه عمره که پای اعدامم
رو تنم جای زخم دیروزه
دخترِ اصفهان منم که هنوز
صورتم از اسید می سوزه
توُ تنم حس خستگی دارم
دستاتو سفتِ سفت میگیرم
بغلم کن رفیق روز غمم
دارم از بغض و گریه میمیرم
خستهام مثل جمع کارگرا
توی این معدنای دلمرده
بس که آوار ریخته روی سرم
بس که شلاق رو تنم خورده
توی گوشام میخ کوبیدن
زیر پاهام فرشی از مینه
گاز اشکآوره تویِ چشمام
توی حلقم گلوله میشینه
عمریه تاب و ترس تو دِلَمه
ردّ داغیِ سیخ رو جونم
من یه تاریخ اشک و آه و غمم
من یه تاریخِ غرق توُ خونم
آتیشی که ترانه رو سوزوند
همه ی زندگیمو سوزونده
بعد اون دادگاه بی سر و ته
داغ ریحانه رو دلم مونده
من به سهراب و صانع و ستار
من به خونِ ندا بدهکارم
تا خفهخون گرفته این شهرو
دست از این ضجه برنمیدارم
از خود قم تا کوی دانشگاه
از همین رشت تا امیرآباد
مثل آتیش زیر خاکستر
گُر می گیرم دوباره با یه باد
مطمئن باش آخرش یک روز
سر این زخم کهنه وا میشه
بار اول که بازیِ خون بود!
دومین بار خون به پا میشه!
مزدک نظافت
Telegram.me/mazdaknezafat13
یک دیدگاه